Thursday, January 17, 2008

شب نما

دستشو گرفت. آروم و بی سروصدا اوردش خونه.
- نه دیگه، تو خونتون نمیام...
- به من اعتماد نداری؟! بیا تو.
- باشه
- بیا بریم تو اتاقم... می خوام یه چیزی نشونت بدم.
- نه دیگه تا همینجا کافیه
- به من اعتماد نداری؟!...
- چراغ ها رو خاموش نکن.
- به من اعتماد نداری؟!...بیا بریم زیر پتو...
- نه ....
- به من اعتماد نداری؟!...
- ......
و حسابی ترتیبشو داد.
چیه؟ نکنه فک کردین به همه می شه اعتماد کرد؟ یا فک کردین می خواس ساعت شب نما شو بش نشون بده؟ الوش

No comments: